ادامه مساله توفیق درک محضر حق با سه موضوع
ادامه مساله توفیق درک محضر حق با سه موضوع
ادامه داستان در دفتر اشقیا :
انتخابات شروع شد ، از میان تمام مردم صد نفر واجد شرایط انتخاب شدند ، از صد نفر هفتاد نفر ، از هفتاد نفر سی نفر و از سی نفر ده نفر ، که در میان آن ده نفر یکی از چهره های شاخص عبدالرحمن ابن ملجم مرادی بود !
و او هم بعنوان سخنگوی هیئت ده نفره انتخاب شد ، از یمن حرکت کردند و به سوی مدینه به محضر مولا امیر المومنین حرکت نمودند ... آنگاه پسر مرادی از جای برخاست و بعنوان سخنگوی هیئت بیانات خویش را عرضه داشت:
سلام بر تو ای امام عدالت پیشه و چهره ی نورانی و کامل و شیر بیشه شجاعت و سخاوت ! و ای قهرمان ...
امیرالمومنین بعد از شنیدن این سخنرانی و بیانات جالب و فصیح ، دو چشم به پسر مرادی دوخت ، آنگاه نظری به هیئت انداخت ، سپس به ایشان خیلی نزدیک شد ، آنگاه امر فرمود به هریک از آنان یک حله ی یمانی و ردای عدنی عنایت شود و دستور داد آن ده نفر را با کمال محبت پذیرایی کنند ، وقی هیئت از نزد امام برخاست ، ابن ملجم بلافاصله سه خط شعر عالی در مدح حضرت سرود که مضمونش این استکه :
تو بزرگوار و پاکیزه ای و صاحب بخشش و فرزندان شیران نر در مرحله عالی و بلند شجاعت ، ای وصی محمد ! خداوند تو را ...
سپس گفت : یا علی ! آنچه از برنامه های الهی و اجتماعی از ما میخواهی بخواه ، تا ببینی چگونه اطاعت ما از تو باعث خوشحالی تو خواهد شد ، به خدا قسم در میان ما نیست مگر قهرمان پر قدرت و با اندیشه و زرنگ و ...که از آباء خود ارث برده و به فرزندانمان ارث گذاشته ایم .
امام در میان آن ده نفر از سخنرانی او خوشنود شد و کلام او را در تمام زمینه ها پسندید ، سپس به او فرمود : نامت چیست ؟ گفت : عبدالرحمن است . فرمود : فرزند کیستی ؟ گفت : پسر ملجم مرادی هستم .
حضرت فرمودند : تو مرادی هستی؟
عرض کرد : آری یا امیرالمومنین .
امام فرمودند : (انا لله و انا الیه راجعون ، و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم) بحارالانوار 43/260 باب 127
حضرت مرتب چهره او را می نگریست و دست روی دست زد و کلمه استرجاع بر زبان جاری کرد ، سپس فرمود : آه تو مرادی هستی؟ عرضه داشت : آری .